به ادبیات فارسی در دانشگاههای ظلم شده است
1395/02/25-15:14
نشست بررسی ادبیات معاصر در دانشگاهها با حضور محمد بقایی و حسن میرعابدینی در سالن دانشگاه آزاد اسلامی در نمایشگاه کتاب برگزار شد.
به گزارش ستاد خبری بیست و نهمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران، محمد بقایی در ابتدا در پاسخ به این سوال که چرا ادبیات معاصر در دانشگاههای ما ضعیف عمل کرده است گفت: ما ابتدا باید اصطلاحاتی که در این حوزه به کار میبریم را به لحاظ معنایی و از نظر مفهوم مورد تامل قرار دهیم. ادبیات تنها شامل نظم و نثر نیست بلکه هرچه به صورت مکتوب از سوی اهالی اندیشه ارائه میشود، ادبیات هست. حال میخواهد شعر و نثر باشد یا تاریخ و جامعهشناسی. ما اگر بخواهیم ادبیات فارسی را تحت تعریف در بیاوریم باید بگوییم ادبیات ایران از کاسههای زرتشت آغاز میشود اما امروزه ادبیات را شامل نظم و نثر میدانند. اصطلاح دیگر ما عنوان معاصر است. معاصر از نظر مفهومی یعنی هم عصر و هم زمان. تفاوت عصر با ماه و سال این است که آنها به لحاظ زمانی معین هستند اما عصر اینگونه نیست یعنی یک دورهای که آن مفهوم آن دوره را شامل میشود مثل عصر خردگرایی یا دوره رنسانس. حال باید دید منظور از ادبیات معاصر شامل چه زمانی است؟ ما معاصر را به دو صورت در فرهنگمان تعریف می کنیم بعضی میگویند از دوره مشروطه به این طرف و بعضی میگویند از دوره نیما و جمالزاده به این سو معاصر است. در تعریف دانشگاه هم میتوان گفت محل دانش. پس ادبیات معاصر یعنی ادبیات مورد تایید محافل رسمی فرهنگی.
وی افزود: این ادبیات باید از صافیهای زیادی بگذرد تا وارد حوزه محافل رسمی آکادمیک باشد. ادبیات کلاسیک ما این اتفاق برایش افتاده است. اما ادبیات معاصر ما هنوز پا درهواست. دانشگاه به عنوان محل دانش نمیتواند این ادبیات را بپذیرد. چون ما بعد از نیما به این سو با شاعران و نویسندگانی مواجه شدیم که به راستی در کارهایشان ایرادهای جدی فنی و نگارشی وجود دارد. که وقتی آنها را میخوانیم تعجب میکنیم که چطور جامعه ما این را پذیرفته و مورد تشویق قرار میدهد. پاسخ این پرسش این است که معروفترین شعرهایی که از زمان نیما به این طرف داریم این شعرها دچار مشکل جدی هستند حال دانشگاه چطور میتواند آنها را بپذیرد مطمئنا راه به جایی نخواهد برد.
در ادامه حسن میرعابدینی در این مورد گفت: وقتی میگوییم ادبیات معاصر ایران منظور زمان ورود جلوههای تجدد به جامعه ایرانی است. دوره معاصر دورهای است که جامعه ایرانی در اثر مواجهه با تجدد غربی به سوی مدرن شدن میرود. یعنی آن شکستگی در جامعه به فکر و اندیشهها راه پیدا میکند و نویسندگان فکر میکنند برای نوشتن در دوره معاصر به شکلها و فرمهای جدیدی نیاز دارند و به همین دلیل زبان ادبی تغییر میکند و کسانی مثل دهخدا بر زبان متمرکز می شوند. آن زبان ادیبانه گذشته شکسته میشود و به تعبیر باختینی کلمه از طریق دو عنصر طنز و شیوه محاوره مردم زبانی جدید به وجود میآورند که در شعر و نمایشنامه و مقالههای ما به کار گرفته میشود. پس منظور از ادبیات معاصر ادبیاتی است که مخاطبان دیگری را مد نظر دارد و اگر ادبیات گذشته ادبیاتی بود که به نفع امرا مکتوب میشد ادبیات معاصر توده مردم را در نظر میگیرند اما همانطور که جمالزاده مینویسد باید به شیوهای نوشته شود که قدما بپسندند و مردم بفهمند.
میر عابدینی افزود: من سالها در دانشگاهها ادبیات تدریس کردم اما به جد میگویم به این درس اجحاف شده است. دو واحد نظم و دو واحد نثر در مقطع کارشناسی به واقع زمان کمی است و شما تا بخواهید کلیات را بگویید فقط ترم تمام میشود. برخلاف آقای بقایی این گمان را ندارم که ادبیات معاصر این توان را ندارد که وارد دانشگاه شود زیرا ادبیات معاصر ما به لحاظ مضمونی، شکلی و فوایدی که برای زبان فارسی دارد واقعا لازم است. به قول سمیعی گیلانی ادبیات معاصر از لحاظ غنایی که به زبان فارسی بخشید باید به آن توجه شود.
میرعابدینی همچنین به کارنابلدی بعضی استادان در تدریس ادبیات معاصر اشاره کرد و گفت: در دانشنامهها و دائره المعارفها زمانی به اشخاص میپردازند که از دنیا رفته باشند. شما ببینید مثلا استاد پایان نامهای به دانشجو میدهد مثلا مربوط به مجموعه شعری که در سال 90 منتشر شده است. این نشان میدهد استادانی که ادبیات معاصر تدریس میکنند بعضا این حوزه را نمیشناسند. به گمان ما ادبیات معاصر باید به دانشگاه راه پیدا کند اما آثاری که حداقل یک یا دو دهه از آن گذشته باشد و در حوزه نقد بیرون دانشگاهی درباره آن صحبت شده باشد سپس وارد دانشگاهها شود.
محمد بقایی در جمع بندی صحبت هایش اینگونه گفت: در هفتاد هشتاد سال گذشته تغییراتی در شعر و نثر ما به وجود آمده اما به شدت این امر الان نزول کرده است. شما شاعری را پیدا می کنید که هم کارش پرفروش است و هم در محافل ادبی مطرح است اما شما وقتی شعر او را می بینید مشحون از غلط است. باور کنید اگر نیما و حتی شاملو میخواستند در همان سبک کلاسیک ادامه دهند امکان نداشت از ابوالحسن ورزی یا ابراهیم صهبا بالاتر بروند. شعر کلاسیک نیما واقعا بالاتر نیست. در همان کتاب شاملو و عالم معنا اشاره کردهام. حال اگر دانشگاه بخواهد اینها را بپذیرد باید روی آن خط قرمز کشید.
حسن میرعابدینی همچنین با اشاره به انتقاداتی که به صادق هدایت میشد گفت: از دوران معاصر و دوره بیداری و مشروطیت اگر در نظر بگیریم در زمینه ادبیات کلاسیک کارهای زیادی شده است. اما در حوزه ادبیات معاصر اینگونه نیست. انگار ادبیات معاصر نباید به وجود میآمده و انحرافی ادبی بوده است. به نظر من ادبیات معاصر ادامه منطقی ادبیات کلاسیک ماست. نگاهها و دوران عوض شده و به تبع آن ادبیات ما نیز عوض شد. نویسندهای که مثل صادق هدایت در جهان بسیار معروف است، بماند که ما هنوز در اینجا با او مشکل داریم، یک زمانی وقتی آثارش را چاپ می کرد به او ایراد می گرفتند که تو غلط املایی داری! در صورتی که ما وقتی بر زبان داستان بحث میکنیم، نمیتوانیم ایرادهایی که از یک ادیب میگیریم از یک داستان نویس بگیریم چون ادبیات داستانی مدرن ما چندصدایی است و در حالی که ادبیات کلاسیک ما تک صدایی بود. وقتی شما از زبان یک لمپن صحبت میکنی، نمیتوانی واژگان بیهقی را جایگزین آن کنی. در گذشته عرصه ادبیات اشرافی حاکم بر جامعه اجازه مطرح شدن آن صداها را نمیداد و مجبور میشد از مطایبات عبید سر در بیاورد. از ادبیات معاصر ما زمانی کمتر از صد سال گذشته است و از توی همین چهرهها هنوز یک قرن نشده میتوان ده چهره نام برد که شاخص هستند. دانشگاه اگر نخواهد به شعری که زندگی امروز را بازتاب میدهد، بپردازد دانشجو مجبور است به سراغ کلاسهای بیرون دانشگاه برود. دانشجو جوان امروز است و ادبیات امروز را میخواهد. من بر این عقیده هستم که ادبیات معاصر با این دعوی که ادبیات نازلی است، نمیتوان آن را کنار گذاشت.
میرعابدینی در پاسخ به این سوال که چرا همیشه در مقابل ادبیات معاصر گارد وجود داشته است گفت: همانطور که اشاره کردید این گارد وجود داشته است. ادبیات معاصر چون ادبیاتی بود که از زندگی مردم مینوشت ادبیاتی بود که قدرت ها نمی توانستند با آن کنار بیایند همیشه طرد میشد. این قدرتها گاه سیاسی و گاه فرهنگی بودند؛ مثلا صادق هدایت در وغ وغ ساهاب از علمای سبعه نام میبرد یا هفت تنان، کسانی که استادان مسلم زمان بودند از رشید یاسمی تا نفیسی گرفته، اینها قدرتهای فرهنگی زمانه بودند و از همان آغاز تاسیس دانشگاه تهران موثر بودند و نفوذ داشتند. این گاردگیری هنوز جلوی ادبیات معاصر هست چون ادبیات معاصر ادبیات بحث انگیز است. من فکر میکنم اگر ادبیات معاصر ما ضعیف باشد، این موضوع به ضعف ما در طی مراحل مدرنیته برمیگردد.
محمد بقایی در پایان سخنانش گفت: کسانی که در حوزه ادبیات معاصر ما متخصص هستند حاضر نیستند با دانشگاه تعامل کنند و میگویند یا ما باید آنچه لازم است بگوییم وگرنه نمیگوییم! ما کسانی را داریم که در این حوزه صحبت کنند. ادبیات معاصر ما بیشتر نقد پذیر است. ادبیات ما در دو حوزه بسیار ضعیف است یکی نقد ادبی و دیگری ادبیات تطبیقی. از زمان مرحوم قزوینی تا الان ما تنها چهار کتاب نقد ادبی داریم لذا ما به کسانی احتیاج داریم که ادبیات معاصرمان را نقد کند.
میرعابدینی نیز در پایان گفت: پایه ادبیات معاصر ما یکی سنت ادبی و دیگری ترجمه است. سنت ادبی ما در رمانهای ما و جود دارد؛ سنتهایی از اسکندرنامه و سمک عیار دیده میشود در عین حال نویسندگان مدرن ما از رمانهای ترجمه شده استفاده کردند. ما نمیتوانیم از جهان امروز خودمان را کنار بکشیم بلکه باید این جهان را بومی کنیم برای خودمان و این بومی کردن فقط از دانشگاه بر میآید، من فکر میکنم اگر ادبیات معاصر ما دچار این مشکل شده است تقصیر دانشگاههای ماست. در همه جای دنیا نقد ادبیات در حلقههای دانشگاهی شکل میگیرد و وقتی دانشجویان ما این را در دانشگاه یاد نمیگیرند ما دچار این مشکلات میشویم. جای تدریس ادبیات معاصر در دانشگاه ها خالی است در حالی که کسانی مثل بهار از رستاخیز ادبیات صحبت می کردند.
بیست و نهمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران با شعار «فردا برای برای خواندن دیر است...» از ۱۵ تا ۲۵ اردیبهشت در مجموعه نمایشگاهی شهر آفتاب برگزار میشود. مجموعه شهر آفتاب در اتوبان خلیج فارس، روبه روی حرم مطهر امام خمینی (ره) قرار دارد.
نشست بررسی ادبیات معاصر در دانشگاهها با حضور محمد بقایی و حسن میرعابدینی در سالن دانشگاه آزاد اسلامی در نمایشگاه کتاب برگزار شد.
به گزارش ستاد خبری بیست و نهمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران، محمد بقایی در ابتدا در پاسخ به این سوال که چرا ادبیات معاصر در دانشگاههای ما ضعیف عمل کرده است گفت: ما ابتدا باید اصطلاحاتی که در این حوزه به کار میبریم را به لحاظ معنایی و از نظر مفهوم مورد تامل قرار دهیم. ادبیات تنها شامل نظم و نثر نیست بلکه هرچه به صورت مکتوب از سوی اهالی اندیشه ارائه میشود، ادبیات هست. حال میخواهد شعر و نثر باشد یا تاریخ و جامعهشناسی. ما اگر بخواهیم ادبیات فارسی را تحت تعریف در بیاوریم باید بگوییم ادبیات ایران از کاسههای زرتشت آغاز میشود اما امروزه ادبیات را شامل نظم و نثر میدانند. اصطلاح دیگر ما عنوان معاصر است. معاصر از نظر مفهومی یعنی هم عصر و هم زمان. تفاوت عصر با ماه و سال این است که آنها به لحاظ زمانی معین هستند اما عصر اینگونه نیست یعنی یک دورهای که آن مفهوم آن دوره را شامل میشود مثل عصر خردگرایی یا دوره رنسانس. حال باید دید منظور از ادبیات معاصر شامل چه زمانی است؟ ما معاصر را به دو صورت در فرهنگمان تعریف می کنیم بعضی میگویند از دوره مشروطه به این طرف و بعضی میگویند از دوره نیما و جمالزاده به این سو معاصر است. در تعریف دانشگاه هم میتوان گفت محل دانش. پس ادبیات معاصر یعنی ادبیات مورد تایید محافل رسمی فرهنگی.
وی افزود: این ادبیات باید از صافیهای زیادی بگذرد تا وارد حوزه محافل رسمی آکادمیک باشد. ادبیات کلاسیک ما این اتفاق برایش افتاده است. اما ادبیات معاصر ما هنوز پا درهواست. دانشگاه به عنوان محل دانش نمیتواند این ادبیات را بپذیرد. چون ما بعد از نیما به این سو با شاعران و نویسندگانی مواجه شدیم که به راستی در کارهایشان ایرادهای جدی فنی و نگارشی وجود دارد. که وقتی آنها را میخوانیم تعجب میکنیم که چطور جامعه ما این را پذیرفته و مورد تشویق قرار میدهد. پاسخ این پرسش این است که معروفترین شعرهایی که از زمان نیما به این طرف داریم این شعرها دچار مشکل جدی هستند حال دانشگاه چطور میتواند آنها را بپذیرد مطمئنا راه به جایی نخواهد برد.
در ادامه حسن میرعابدینی در این مورد گفت: وقتی میگوییم ادبیات معاصر ایران منظور زمان ورود جلوههای تجدد به جامعه ایرانی است. دوره معاصر دورهای است که جامعه ایرانی در اثر مواجهه با تجدد غربی به سوی مدرن شدن میرود. یعنی آن شکستگی در جامعه به فکر و اندیشهها راه پیدا میکند و نویسندگان فکر میکنند برای نوشتن در دوره معاصر به شکلها و فرمهای جدیدی نیاز دارند و به همین دلیل زبان ادبی تغییر میکند و کسانی مثل دهخدا بر زبان متمرکز می شوند. آن زبان ادیبانه گذشته شکسته میشود و به تعبیر باختینی کلمه از طریق دو عنصر طنز و شیوه محاوره مردم زبانی جدید به وجود میآورند که در شعر و نمایشنامه و مقالههای ما به کار گرفته میشود. پس منظور از ادبیات معاصر ادبیاتی است که مخاطبان دیگری را مد نظر دارد و اگر ادبیات گذشته ادبیاتی بود که به نفع امرا مکتوب میشد ادبیات معاصر توده مردم را در نظر میگیرند اما همانطور که جمالزاده مینویسد باید به شیوهای نوشته شود که قدما بپسندند و مردم بفهمند.
میر عابدینی افزود: من سالها در دانشگاهها ادبیات تدریس کردم اما به جد میگویم به این درس اجحاف شده است. دو واحد نظم و دو واحد نثر در مقطع کارشناسی به واقع زمان کمی است و شما تا بخواهید کلیات را بگویید فقط ترم تمام میشود. برخلاف آقای بقایی این گمان را ندارم که ادبیات معاصر این توان را ندارد که وارد دانشگاه شود زیرا ادبیات معاصر ما به لحاظ مضمونی، شکلی و فوایدی که برای زبان فارسی دارد واقعا لازم است. به قول سمیعی گیلانی ادبیات معاصر از لحاظ غنایی که به زبان فارسی بخشید باید به آن توجه شود.
میرعابدینی همچنین به کارنابلدی بعضی استادان در تدریس ادبیات معاصر اشاره کرد و گفت: در دانشنامهها و دائره المعارفها زمانی به اشخاص میپردازند که از دنیا رفته باشند. شما ببینید مثلا استاد پایان نامهای به دانشجو میدهد مثلا مربوط به مجموعه شعری که در سال 90 منتشر شده است. این نشان میدهد استادانی که ادبیات معاصر تدریس میکنند بعضا این حوزه را نمیشناسند. به گمان ما ادبیات معاصر باید به دانشگاه راه پیدا کند اما آثاری که حداقل یک یا دو دهه از آن گذشته باشد و در حوزه نقد بیرون دانشگاهی درباره آن صحبت شده باشد سپس وارد دانشگاهها شود.
محمد بقایی در جمع بندی صحبت هایش اینگونه گفت: در هفتاد هشتاد سال گذشته تغییراتی در شعر و نثر ما به وجود آمده اما به شدت این امر الان نزول کرده است. شما شاعری را پیدا می کنید که هم کارش پرفروش است و هم در محافل ادبی مطرح است اما شما وقتی شعر او را می بینید مشحون از غلط است. باور کنید اگر نیما و حتی شاملو میخواستند در همان سبک کلاسیک ادامه دهند امکان نداشت از ابوالحسن ورزی یا ابراهیم صهبا بالاتر بروند. شعر کلاسیک نیما واقعا بالاتر نیست. در همان کتاب شاملو و عالم معنا اشاره کردهام. حال اگر دانشگاه بخواهد اینها را بپذیرد باید روی آن خط قرمز کشید.
حسن میرعابدینی همچنین با اشاره به انتقاداتی که به صادق هدایت میشد گفت: از دوران معاصر و دوره بیداری و مشروطیت اگر در نظر بگیریم در زمینه ادبیات کلاسیک کارهای زیادی شده است. اما در حوزه ادبیات معاصر اینگونه نیست. انگار ادبیات معاصر نباید به وجود میآمده و انحرافی ادبی بوده است. به نظر من ادبیات معاصر ادامه منطقی ادبیات کلاسیک ماست. نگاهها و دوران عوض شده و به تبع آن ادبیات ما نیز عوض شد. نویسندهای که مثل صادق هدایت در جهان بسیار معروف است، بماند که ما هنوز در اینجا با او مشکل داریم، یک زمانی وقتی آثارش را چاپ می کرد به او ایراد می گرفتند که تو غلط املایی داری! در صورتی که ما وقتی بر زبان داستان بحث میکنیم، نمیتوانیم ایرادهایی که از یک ادیب میگیریم از یک داستان نویس بگیریم چون ادبیات داستانی مدرن ما چندصدایی است و در حالی که ادبیات کلاسیک ما تک صدایی بود. وقتی شما از زبان یک لمپن صحبت میکنی، نمیتوانی واژگان بیهقی را جایگزین آن کنی. در گذشته عرصه ادبیات اشرافی حاکم بر جامعه اجازه مطرح شدن آن صداها را نمیداد و مجبور میشد از مطایبات عبید سر در بیاورد. از ادبیات معاصر ما زمانی کمتر از صد سال گذشته است و از توی همین چهرهها هنوز یک قرن نشده میتوان ده چهره نام برد که شاخص هستند. دانشگاه اگر نخواهد به شعری که زندگی امروز را بازتاب میدهد، بپردازد دانشجو مجبور است به سراغ کلاسهای بیرون دانشگاه برود. دانشجو جوان امروز است و ادبیات امروز را میخواهد. من بر این عقیده هستم که ادبیات معاصر با این دعوی که ادبیات نازلی است، نمیتوان آن را کنار گذاشت.
میرعابدینی در پاسخ به این سوال که چرا همیشه در مقابل ادبیات معاصر گارد وجود داشته است گفت: همانطور که اشاره کردید این گارد وجود داشته است. ادبیات معاصر چون ادبیاتی بود که از زندگی مردم مینوشت ادبیاتی بود که قدرت ها نمی توانستند با آن کنار بیایند همیشه طرد میشد. این قدرتها گاه سیاسی و گاه فرهنگی بودند؛ مثلا صادق هدایت در وغ وغ ساهاب از علمای سبعه نام میبرد یا هفت تنان، کسانی که استادان مسلم زمان بودند از رشید یاسمی تا نفیسی گرفته، اینها قدرتهای فرهنگی زمانه بودند و از همان آغاز تاسیس دانشگاه تهران موثر بودند و نفوذ داشتند. این گاردگیری هنوز جلوی ادبیات معاصر هست چون ادبیات معاصر ادبیات بحث انگیز است. من فکر میکنم اگر ادبیات معاصر ما ضعیف باشد، این موضوع به ضعف ما در طی مراحل مدرنیته برمیگردد.
محمد بقایی در پایان سخنانش گفت: کسانی که در حوزه ادبیات معاصر ما متخصص هستند حاضر نیستند با دانشگاه تعامل کنند و میگویند یا ما باید آنچه لازم است بگوییم وگرنه نمیگوییم! ما کسانی را داریم که در این حوزه صحبت کنند. ادبیات معاصر ما بیشتر نقد پذیر است. ادبیات ما در دو حوزه بسیار ضعیف است یکی نقد ادبی و دیگری ادبیات تطبیقی. از زمان مرحوم قزوینی تا الان ما تنها چهار کتاب نقد ادبی داریم لذا ما به کسانی احتیاج داریم که ادبیات معاصرمان را نقد کند.
میرعابدینی نیز در پایان گفت: پایه ادبیات معاصر ما یکی سنت ادبی و دیگری ترجمه است. سنت ادبی ما در رمانهای ما و جود دارد؛ سنتهایی از اسکندرنامه و سمک عیار دیده میشود در عین حال نویسندگان مدرن ما از رمانهای ترجمه شده استفاده کردند. ما نمیتوانیم از جهان امروز خودمان را کنار بکشیم بلکه باید این جهان را بومی کنیم برای خودمان و این بومی کردن فقط از دانشگاه بر میآید، من فکر میکنم اگر ادبیات معاصر ما دچار این مشکل شده است تقصیر دانشگاههای ماست. در همه جای دنیا نقد ادبیات در حلقههای دانشگاهی شکل میگیرد و وقتی دانشجویان ما این را در دانشگاه یاد نمیگیرند ما دچار این مشکلات میشویم. جای تدریس ادبیات معاصر در دانشگاه ها خالی است در حالی که کسانی مثل بهار از رستاخیز ادبیات صحبت می کردند.
بیست و نهمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران با شعار «فردا برای برای خواندن دیر است...» از ۱۵ تا ۲۵ اردیبهشت در مجموعه نمایشگاهی شهر آفتاب برگزار میشود. مجموعه شهر آفتاب در اتوبان خلیج فارس، روبه روی حرم مطهر امام خمینی (ره) قرار دارد.