
عیاری: در سالهای اخیر کمتر به فیلمنامه مکتوب متکی بودهام
1404/02/23-13:14
نشست «عیار متن، عیار سینما» با حضور کیانوش عیاری و حبیب احمدزاده برگزار شد و در این نشست این دو هنرمند درباره تجربیات خود در عرصه ادبیات و سینما سخن گفتند.
به گزارش ستاد خبری سیوششمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران؛ مهرزاد دانش، مدیر نشست در ابتدا گفت: این برنامه درباره فعالیتها، مطالعات و تأثیرات سینمای کیانوش عیاری در حوزه اقتباس است. عیاری یکی از فیلمسازان مولف ایران است که آثار ماندگاری از خود به جای گذاشته.
وی با اشاره به آثار اقتباسی عیاری گفت: فیلمهایی چون «شاخ گاو» و «دو نیمه سیب» بر اساس کتابهای «اریش کستنر» ساخته شدهاند. همچنین «آبادانیها» نیز با الهام از فیلم «دزد دوچرخه» ساخته شده است.
عیاری با بیان طنزآمیزی گفت: زمانی که من میخواستم به دنیا بیایم از مادر پرسیدم سینما بدنیا آمده یا نه؟ و وقتی او گفت بله، به دنیا آمدم. از کودکی عاشق سینما بودهام و از همان زمان شروع کردم به فیلمسازی.
او افزود: در میان آثار من، دو قسمت از مجموعه «هزاران چشم» از داستانهای «ریموند کارور» اقتباس شدهاند؛ نویسندهای که او را در حد و اندازههای چخوف میدانم.
هنگام ساخت «آبادانیها»، نمیدانستم «دزد دوچرخه» اثری اقتباسی است، تا اینکه دوستی نسخه اصلی کتاب را به من داد و من شبانه آن را خواندم. هرچند برخی جنبههای فیلم دسیکا در «آبادانیها» دیده میشود، اما تأثیر اصلی را از رمان گرفتم.
او افزود: «دزد دوچرخه»، فیلم محبوب من نیست و علاقهای به آن ندارم. اگر به سمت این فیلم آمدم به دلیل قالب آن بود. یادم میآید یک شب سوار بر خودرویی شدم که راننده آن یک پیرمرد بود و این دغدغه در من شکل گرفت که چرا انسانها زجر میکشند. آن مرد در آن وقت شب باید نزد خانواده خود حاضر میشد. این دغدغه به مدت سه سال همراه من بود. از طرف دیگر، دزدیده شدن خودرو باجناق من باعث شد به فیلم «دزد دوچرخه» فکر کنم. احساس کردم «دزد دوچرخه» میتواند قالب مناسبی برای من باشد.
دانش در ادامه این نشست گفت: پایان «آبادانیها» برخلاف «دزد دوچرخه»، که چرخه جبری را نشان میدهد، جایی برای امیدواری باقی میگذارد، برای مثال، هنگامی که پسربچه با وجود تجربههای پدرش، به دنبال زاویه دید جدیدی میگردد، با نگاهی امیدوارانه مواجه هستیم.
عیاری ادامه داد : پایان تلخ فیلم «دسیکا»، برایم بسیار آزاردهنده بود. شخصیت پسربچه در آبادانیها برگرفته از زندگی شخصی من است. تلاش میکنم سختیهای زندگی را بپذیرم اما با المانهای کوچک به دنبال روزنهای از امید باشم؛ همانطور که این موضوع در فیلم «بیدارشو آرزو» نیز به چشم میخورد.
در ادامه نشست، دانش به همکاری احمدزاده با خسرو سینایی درباره صادق هدایت اشاره کرد و گفت: به نظر میرسد هدایت در کتاب «بوف کور»، نوعی اقتباس معکوس از سینمای اکسپرسیونیستی آلمان داشته است.
احمدزاده ادامه داد: این پروژه مربوط به یک تحقیق بود و ریشه در دوران دبیرستان من دارد. آن زمان یکی از معلمها، کتابهای هدایت از جمله «بوف کور» را برای مطالعه در اختیار ما قرار میداد. زمانی که ۳۶ ساله بودم در یک کلاس داستان نویسی قرار شد «بوف کور» را بخوانیم. آن زمان فیلم «نوسفراتو» را دیده بودم و به نظرم رسید شخصیتهای فیلم بسیار آشنا هستند. من چند سال روی این موضوع مطالعه کردم و حتی سفری به پاریس داشتم که بر سر مزار صادق هدایت رفتم و قبر او را بوسیدم و از او تشکر کردم و به او گفتم اگر شما از این کتاب بهره مالی نبردهای اما برای من بهره مالی خوبی داشت و در نهایت، تحقیقات پایاننامهام تبدیل به یک کتاب شد.
وی ادامه داد: بعدها این تحقیق را در اختیار خسرو سینایی قرار دادم و او بسیار نسبت به آن علاقه نشان داد. در نهایت این فیلم نیز به سرانجام رسید .
دانش در بخش دیگری از این نشست گفت: فیلم «بیدارشو آرزو» که به موضوع زلزله میپردازد، یکی از اثرگذارترین فیلمهای عیاری است که اقتباس از واقعیت دارد.
عیاری نیز ادامه داد: سال ۱۳۵۹ در زلزله طبس حاضر بودم و صحنهای بسیار تکاندهنده دیدم که الهامبخش این فیلم شد. همچنین عکس معروفی از زلزله بم که پدری فرزندان جانباختهاش را در آغوش گرفته بود، مرا بر آن داشت که حتماً این تصویر در فیلم گنجانده شود.
او افزود: همیشه فکر میکردم که این فیلم از خود زلزله تلختر است، چون تمرکز بر حوادث آزاردهنده که در یک زلزله رخ میدهد، آن هم به صورت پیدرپی در یک فیلم، میتواند میزان و قدرت تاثیرگذاری آن را مضاعف کند.
عیاری گفت: زمانی که فیلم «بیدار شو آرزو» را می ساختم؛ 23 روز که در بم فیلمبرداری کردیم، با گروه برگشتیم تهران اما نمیتوانستیم بوی مرگ را از ریههایمان بیرون کنیم. متاسفانه تاثیر این فیلم تا همین امروز هم در روان من باقی مانده چون یک روز بیشتر
ماندن در بم بسیار عذابآور بود. حتی بخشهایی از فیلم را نیز در تهران ساختیم.
دانش با اشاره به فیلم «اتوبوس شب» گفت: این فیلم تنها یک شخصیت دارد اما با این وجود از تعلیق بالایی برخوردار است. قصه اصلی برگرفته از مشاهدات احمدزاده است. او همچنین در پروژههایی چون «آژانس شیشهای» همکاری داشته که آن هم بر اساس خاطرهای شفاهی بوده است.
احمدزاده نیز بیان داشت: هیچگاه در روند اقتباس دخالت نمیکنم. تنها درباره فلسفه اصلی اثر با کارگردان به توافق میرسیم. من خود را راوی موقعیت انسان در جنگ میدانم و این موضوع دغدغه اصلی من است.
احمدزاده با تحسین سینمای عیاری گفت: یکی از فیلمهای مورد علاقه من «آنسوی آتش» است. عیاری یک موقعیتشناس فوقالعاده است که جهانی مستقل خلق میکند و هیچ عنصری از بیرون به اثر تحمیل نمیشود.
وی ادامه داد: من داستانی به نام «هواپیما» را به نگارش درآوردم که بعدها متوجه شدم آن را در پاسخ به یکی از قصههای صمد بهرنگی نوشتهام.
چراکه با هر سوالی روبهرو میشوم، به صورت ناخودآگاه با آن درگیری پیدا میکنم و ریشه این موضوع به دوران دبیرستان بازمیگردد که کتابهای بسیار زیادی را مطالعه کردیم. به همین دلیل هم با نوعی نگاه و جهانبینی وارد جنگ شدیم.
او افزود: زمانی که کودک بودم پدرم همیشه از جزایر عربی برای ما اسباب بازی می خرید و ما آن زمان با پدر و معلم هایمان خیلی رو دربایستی داشتیم. یادم میآید اگر چیزی از پدرمان می خواستیم، فقط شش ماه طول میکشید تا فکر کنیم چه جوری به او بگوییم.
این نویسنده ادامه داد: یادم میآید آن زمان من در اسباببازی فروشی، یک هواپیما دیده بودم و هرگز رویم نشد که به پدرم بگویم آن را برایم بخرد. یک بار آرزو کردم اتفاقی بیفتد و صاحب مغازه مثلا خشکش بزند و نتواند کاری بکند و من آن اسباب بازی را بدزدم، بعدها همین آرزو را برای چیزهای دیگری کردم اما به مرور فکر کردم چه آرزوی بدی کردم و باید آدمها آرزوهایشان را کنترل کنند.
او افزود: زمانی که جنگ ایران و عراق آغاز شد، من همین صحنه را دیدم. هواپیما بود و اسباببازی فروش مرده بود. بعدها هم که ماجرای حلبچه رخ داد، من به حلبچه رفتم و آنجا من مردم بیشماری دیدم که سرجایشان خشکشان زده بود و مرده بودند و با خودم فکر کردم حتما بچهای در این شهر نیز آرزوی مثل من کرده که چنین اتفاقی برای مردم آن شهر افتاده.
دانش در ادامه به فیلم «شبح کژدم» اشاره کرد و گفت: این فیلم ارجاعات ظریفی به قلم «جان هیوستون» دارد اما بیشتر درباره فیلمنامهنویسی است که تصمیمی جنونآمیز میگیرد و اقتباس داستان خود را در جهان واقعی به انجام میرساند.
عیاری درباره روند خلق این فیلم توضیح داد: همسر من پنج خواهر دارد و هر شب ما تا ساعت یک و نیم شب میهمان داشتیم، هر شب وقتی میهمانها می رفتند برای تمرکز از خانه بیرون میرفتم و چند ساعتی در خیابان ها قدم میزدم تا ذهنم آزاد شود و بتوانم بنویسم چون آن زمان اصلا در خانهمان خلوت و فرصتی نبود تا بنشینم و بنویسم و شبی که در حوالی میرداماد مشغول پیادهروی بودم، داستان این فیلم در ذهنم شکل گرفت، گویی یک نوار کاست از غیب در سرم گذاشته بودند و من باید همان را می نوشتم.
او افزود: برای این که داستان فیلم از ذهنم نپرد، 20 دقیقه تا خانه دویدم و سه شبانه روز نخوابیدم تا آن فیلمنامه را نوشتم و این الهام ناگهانی دیگر هیچ وقت در زندگی من تکرار نشد و همیشه آرزو دارم دوباره این اتفاق برای من بیفتد.
عیاری در بخش دیگر سخنانش گفت: همه فیلمها و سریالهایی که من ساختهام، فیلمنامه ندارند. مثلا مجموعه تلویزیونی «روزگار قریب» که 36 قسمت است، تنها دو قسمتاش فیلمنامه دارد و باقی آن بدون فیلمنامه است. البته فیلمنامه در آثار من نقش مهمی دارد. گرچه در سالهای اخیر کمتر به فیلمنامه مکتوب متکی بودهام اما نمیتوان از اهمیت آن در شکلگیری اثر غافل شد.
او در بخش دیگر سخنانش درباره تغییراتی که در روند ساخت یک فیلمش هنگام ساخت می افتد گفت: من هنگام ساخت فیلمهایم، متاثر از وقایع روزمره و فلاش بکهای ذهنم هستم. مثلا یک اتفاق کوچک ممکن است ذهن من را به سوی دیگری ببرد که در فیلمنامه تغییراتی ایجاد کنم اما این تغییرات به گونهای نیست که ساختار کلی فیلمنامه را تغییر دهد.
در ادامه این نشست حبیب احمدزاده به ذکر خاطراتی پرداخت و گفت: زمانی که من در دهه هفتاد، تازه اولین کتابم منتشر شده بود، هنوز تلفن همراه نبود. یک روز در خانه نشسته بودم که تلفن زنگ خورد و آن طرف خط آقای عباس کیارستمی بود. من تا آن روز هیچ ارتباط دوستی و کلامی با او نداشتم. او کتابم را خوانده بود و شماره تلفن خانهام در بوشهر را پیدا کرده بود و به من زنگ زد تا بگوید که کتابم را خوانده و از من بابت نوشتن آن تشکر کرد. این رفتار کیارستمی به من درس بزرگی داد و همواره تلاش میکنم کارهای خوب دیگران را نادیده نگیرم.
او افزود: کیارستمی یک بار دیگر هم با من تماس گرفت و گفت بیا بدون سر و صدا دوربینهایمان را برداریم و برویم شلمچه. چون تو جنگ را تجربه کردهای، فیلم خودت را بگیر و من هم که از این دنیا دور بودهام فیلم خودم را. او گفت من سفر چین را که برگشتم برویم، او از چین که برگشت ماجرای بیماری اتفاق افتاد و قرار شد زمانی که هوا خنک شد برویم، هوا خنک شد اما دیگر آقای کیارستمی رفته بود و نشد که با هم فیلم بسازیم.
احمدزاده در بخش دیگر سخنانش گفت: به نظر من هرجا که نویسنده یا فیلمساز، کارش را با لذت بسازد چون آن زمان است که میتواند تخیل ما را درگیر کند و بیشک فیلم یا داستان خوبی از کار در می آید. به نظر من بهترین فیلمهای عیاری آثاری هستند که جنون عجیب و غریبی دارند.
سیوششمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران از ۱۷ اردیبهشت آغاز شده و تا ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴ با شعار «بخوانیم برای ایران» در محل مصلای امام خمینی(ره) ادامه خواهد یافت. همزمان با برگزاری بخش حضوری نمایشگاه کتاب ۱۴۰۴ تهران، بخش مجازی نمایشگاه نیز در سامانه book.icfi.ir امکان خرید غیرحضوری کتاب را برای علاقهمندان فراهم کرده است.